اخبار

شاهکار بی نظیر «علی شادمان» در سکانس دیدنی سریال یاغی – ایران فور فان

  • شاهکار بی نظیر «علی شادمان» در سکانس دیدنی سریال یاغی – ایران فور فان

    علی شادمان بازیگر جوان ایرانی است که این روزها با بازی در سریال یاغی بسیار خوش درخشیده است و محبوبیتش بیشتر شده است. امروز در ایران فور فان می خواهیم احساسی ترین سکانس علی شادمان در یاغی را برای شما قرار دهیم

    شاهکارترین سکانس علی شادمان در یاغی

    سکانسی احساسی از قسمت ۵ سریال یاغی را مشاهده کنید که جاوید( علی شادمان ) و ابرا پس از مدتها دوری با یکدیگر حرف می‌زنند.

    ویدئویی از سکانس احساسی سریال یاغی

    خلاصه ای از قسمت ششم سریال یاغی

    سریال یاغی روایتگر درامی پر فراز و نشیب از سفر یک قهرمان است که شخصیت های متنوعی از طبقات مختلف اجتماعی در مسیر با او همراه می شوند یا برایش مانع می تراشند، یاغی باید از مرز درد و خستگی عبور کند.
    اسی قلک دست جاوید را گرفته و کمکش می کند تا از تو جوی آب بیرون بیاید. اسی شروع می کند به آروم کردن جاوید و می گوید اومدمببینمت و باهات شوخی کردم، چرا ترسیدی …

    جاوید سعی می کند از او دور شود و خودش را عقب عقب می کشد که اسی آب پاکی را روی دستش می ریزد و می گوید من روت شرطبستم و هرطور که شده باید بیای زمین خاکی…

    سکانس علی شادمان در یاغیسکانس علی شادمان در یاغی با پارسا

    جاوید مقاومت می کند و می گوید من دیگر اون جا ها پیدام نمیشه که اسی عصبی میشه و آدماشو صدا می کنه تا جاوید را به زورببرند، جاوید با آن ها درگیر می شود و از صدای آن ها نگهبان باشگاه جاوید را می بیند و بچه های تیم را صدا می کند…

    قسمت ششم سریال یاغی

    همه ی هم تیمی های جاوید بیرون می آیند و با اسی و آدماش درگیر می شوند، همان زمان از مقابل بهمن به سمت باشگاه می آید وصدای اسی که او را بی پدر مادر خطاب می کند را می شنود و همان دور می ایستد و با تموم شدن ماجرا جلو می رود.

    همه به داخل باشگاه می روند، جاوید در حال شستن دست و روی خونی اش است، بهمن هم به کنارش رفته و باهاش حرف می زند تا ته وتوی ماجرا را دربیاورد و با دیدن چشم های ترسیده جاوید آرامش می کند و می گوید من کمکت می کنم، فقط کافیه بهم اعتماد کنی وبگی اونا باهات چیکار داشتن…

    سکانس علی شادمان در یاغیطلا خانم سریال یاغی

    جاوید از روی ترس و ناچاری شروع به گفتن می کند، بهمن به همراه جاوید،
    بردارش رحمان و چند نفر دیگر به گاراژ اسی قلک رفته اند،بعد از یک کتک کاری حسابی با اسی قلک و آدماش،
    بهمن و جاوید از ماشین پیاده می شوند، بهمن به سمت اسی می رود
    و به او میگوید وقتی داداشم شنید فوش بابا دادی دیگه نتونست تحمل کنه و اومد بالا سرت …

    ما بابامون مرده روشم خیلی حساسیم از این به بعدحواستو جمع کن
    به کی چی میگی و بعد هم مجبورش می کند تا از جاوید عذرخواهی کند
    و مبلغی برایش کارت می کشد و می گوید اینهم دیه تو و رفیقات و دست جاوید را می گیرد و می برد…

    اینستاگرام و جدول یاب

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

    دکمه بازگشت به بالا